عاشقی جرم قشنگی است به انکارش مکوش
دستانم گرمي دستانت را مي خواهد پس دستانم را به تو ميدهم. قلبم تپش قلبت را مي خواهد پس قلبم را به تو ميدهم. چشمانم نگاه زيبايت را مي خواهد پس نگاهم از آن توست. عشقم تمامي لحظات تو را مي خواهند وبراي با تو بودن دلتنگي ميکنند. دل من همانند آسمان ابري از دوري تو ابري است. درخشش چشمانم همانند خورشيد درخشان انتظار چشمانت را مي کشند. پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند٬ من هرگزفراموشت نخواهم کرد
عزیزم دلم گرفته
دلم برایت تنگ شده
دلتنگ گرفتنت دستهای گرمت هستم
دلتنگ بوسیدن گونه هایت هستم
آنقدر دلتنگم که
اینک آرزو دارم حتی یک لحظه نیز از راه دور تو را ببینم
عزیزم دلم گرفته ، دلتنگت هستم
کاش همیشه در کنارم بودی
تا دلتنگی به سراغم نمی آمد
کاش همیشه در کنارت بودم تا هیچگاه دلم نمیگرفت
هیچگاه نفهمیدی چقدر به وجودت ،
به آن آغوش مهربانت نیاز دارم
هیچگاه نفهمیدی چقدر تو را دوست دارم
کاش به سر میرسید ثانیه های دلتنگی
کاش اولین ثانیه در کنار تو بودن فرا میرسید
و هیچگاه نیز به پایان نمیرسید
به یادت هست روز دیدارمان خیره به چشمانم شده بودی ،
من هم غرق در چشمان نازنین تو بودم
اینک دلم برای چشمانت یک ذره شده ،
تو هم دلت برایم تنگ شده؟
هنوز مثل قبل مرا دوست داری؟
هنوز برای دیدنم لحظه شماری میکنی؟
هنوز وقتی در کنارم نیستی بیقراری میکنی؟
نگاه انتظارم بی تو ابریست /
خیال بیقرارم بی تو ابریست /
قسم بر حرمت آیینه و گل /
هوای روزگارم بی تو ابریست
ز چشمت چشم آن دارم که از چشمم نیندازد به چشمانت که چشمانم به چشمان تو می نازد زکات چشم چشمی کن بسوی چشمم از چشمت که چشمانم بجز چشمان تو چشمی نمیخواهد
همین که میگی در هر شرایطی پشتمی و تنهام نمیذاری
همین که حمایتت رو احساس کردم
همین که فهمیدم تنها نیستم و همراهمی...
تمام استرس هام و نگرانی و ناراحتی هام از بین رفت...
آروم آروم شدم.
ممنون که همراهمی عشق من
گاهــــــی دلم برای خودم تنگ ميشود... گاهـــی دلم برای باورهای گذشته ام تنگ ميشود.... گاهــــــــــی دلم برای پاكيهای كودكانه ی قلبم ميگيرد.... گاهی دلم از رهگذرانی كه در اين مسيـر بی انتها آمدند و رفتند، خسته ميشود.... گاهـــــــی دلم از راهزنانی كه ناغافل دلم را ميشكنند میگیرد.... گاهــــــــی آرزو ميكنم ای كاش... دلــــــی نبود تا تنگ شود.. تا خسته شود..
+ نوشته شده در پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, ساعت 13:3 توسط دوعاشق دل خسته(میلادونگین)
آسمان را بنگر که بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست گرم و آبی و پر از مهر ، به ما می خندد !
یا زمینی را که دلش از سردی شبهای خزان ، نه شکست و نه گرفت ! بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت تا بگوید که هنوز پر امنیت احساس خداست
زیر باران با یاد تو میروم ، به دنبال جای پای تو ، تو را می پرستم من شبانه ، برای لحظه های شادمانه ، برای با تو بودن صادقانه ، می آیم من به پیشت عاشقانه ، به تو دل بستم من شاعرانه ، اما افسوس از درک زمانه ، چه زیباست راز زمانه ، اگر زندگی باشد یک ترانه .
امشب به یاد روی تو با ماه خلوت کرده ام با یاد عشق گرم تو تا اوج هجرت کرده ام درباره دستان ت و با ابر صحبت کرده ام بوسیدن روی تو را با خویش قسمت کرده ام با دیدنت ترک غم و اندوه و محنت کرده ام از فکر عشقی غیر تو همواره وحشت کرده ام گر لحظه ای غافل شدم بگذر ، جسارت کرده ام هرگز مرو ، ترک مکن من بر تو عادت کرده ام
دختري بود نـــــابينا ،از تمامـــــ دنيــا تنفر داشت امــــــــا يکـــــ نــفـر را دوست داشتــــــــــ : دلداده اش را ... چند جمله از خودم: 1. بله دوستـــایــــ عزیـــــز ،هستند کساني که فقط به آن انـدازه که به شما احتياج دارند به شمــــا احترامـــ ميگذارند، و چه سختـــــ استــــــ، بــــاختـــــ زندگيــــ ، بـــاختــــ عشق ...
پسری با پدرش در رختخواب درد ودل می کرد با چشمی پر آب
سن من از 26 افزون شده دل میان سینه غرق خون شده
نگین من از جنس باران است ، مردم نگین من خیلی نجیب و شرم دار است نگین مگر در چشم یک دختر خلاصه ست ؟! نگین من خاتون شب های نیاز است نگین من از جنس باران است ، مردم تقدیم به عشقم نگین
دل تو دلم نیست دل من پیش تو گیره
پنجره ي اتاقم را باز مي كنم و فرياد مي زنم تنهاييت براي من ... غصه هايت براي من ... همه بغضها و اشكهايت براي من .. بخند برايم بخند آنقدر بلند تا من هم بشنوم صداي خنده هايت را... صداي هميشه خوب بودنت را دلم برايت تنگ شده دوستت دارم ...
به خاطر روی زیبای تو بود که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند ه خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود که دست هیچ کس را در هم نفشردم به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم به خاطر دل پاک تو بود که پاکی باران را درک نکردم به خاطر عشق بی ریای تو بود که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم به خاطر صدای دلنشین تو بود که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست و به خاطر خود تو بود فقط به خاطر تو
نگین دیونه خیلی دوست دارم خیلی دیونتم امیدوارم همیشه سالم وسلامت باشی عشق منی نگین جان i love you
تقدیم به عشق عزیزتر از جانم میلاد
تقدیم به تنها عشقم میلاد
ارزش عشق ...
بــــــا او چنين گفتـــــه بود : اگر روزي قـــــادر به ديدن باشمـــــــ حتي اگر فقط بــراي يکـــــــ لحظــه بتوانمــــــ ،عروس تـو و رويـــــاهــــايـــــ تــو خواهمـــــــ شد
و چنين شد که آمد آن روزي که يک نفر پيدا شد که حاضر شود چشمـــــ هــــاي خودش را به دختر نــابينا بدهد
و دختر آسمان را ديد و زمين را ، رودخانه هـا و آدميان و پرنده هــــا را و نفرتــــ از روانش رختــــــ بربستـــــــــــ.
دلـــــــداده به دیدنش آمد ،در حالی که چشمانش کور شده بود، یــــادآور وعده دیرینه اش شد و گفت من سال هــــای سال در انتظارت نشسته امـــــــ.
دخترکــــــــ بــــرخود بلــرزيد و به زمزمه بـــــا خود گفتــــــ: اين چه بختـــ شوميـــ است که مرا رهـــــا نميکند و قـــــاطعانه جواب داد : قادر به همسري بــا او نيستـــــــــ.
دلداده رو به ديگر سو کرد که دختر اشکــــ هـــــايشـــ را نبيند و در حاليـــــ که از او دور مي شد گفتـــــــــــــــ: پس به من قول بده که مواظبـــــــ چشمانمــــ باشيــــــــ.
2. هوايت که به سرمــ ميزند ديگردر هيچ هوايي نميتوانمـ نفس بکشمـ عجب نفس گير است هوای بي توئي!
3. کوتـــاه ترين راه براي جلوگيري ازشکــســت احتمالي ،مشورت بــا کساني است که قبلا آن راه را رفته اند.
درد دل پسرهای دم بخت....طنز
گفت :بابا حالم اصلا ً خوب نیست زندگی از بهر من مطلوب نیست
گو چه خاکی را بریزم توی سر روی دستت باد کردم ای پدر
سن من از 26 افزون شده دل میان سینه غرق خون شده
هیچکس لیلای این مجنون نشد همسری از بهر من مفتون نشد
غم میان سینه شد انباشته بوی ترشی خانه را برداشته
پدرش چون حرف هایش را شنفت خنده بر لب آمدش آهسته گفت
پسرم بخت تو هم وا می شود غنچه ی عشقت شکوفا می شود
غصه ها را از وجودت دور کن این همه دختر یکی را تور کن
گفت آن دم :پدر محبوب من ای رفیق مهربان و خوب من
گفته ام با دوستانم بارها من بدم می آید از این کارها
در خیابان یا میان کوچه ها سر به زیر و چشم پاکم هر کجا
کی نگاهی می کنم بر دختران مغز خر خوردم مگر چون دیگران؟
غیر از آن روزی که گشتم همسفر با شهین و مهرخ و ایضاً سحر
با سه تا شان رفته بودیم سینما بگذریم از ما بقیه ماجرا
یک سری ، بر گل پری عاشق شدم او خرم کرد، وانگهی فارغ شدم
یک دو ماهی یار من بود و پرید قلب من از عشق او خیری ندید
آزیتای حاج قلی اصغر شله یک زمانی عاشقش گشتم بله
بعد اوهم یار من آن یاس بود دختری زیبا و پر احساس بود
بعد از این احساسی پر ادعا شد رفیق من کمی هم المیرا
بعد او هم عاشق مینا شدم بعد مینا عاشق تینا شدم
بعد تینا عاشق سارا شدم بعد سارا عاشق لعیا شدم
پدرش آمد میان حرف او گفت ساکت شو دیگر فتنه جو
گرچه من هم در زمان بی زنی روز و شب بودم به فکر یک زنی
لیک جز آنکه بداری مادری دل نمی دادم به هر جور دختری
خاک عالم بر سرت، خیلی بدی واقعا ً که پوز بابا را زدی
درد دل دختر های دم بخت....طنز
هیچکس مجنون این لیلا نشد شوهری از بهر من پیدا نشد
غم میان سینه شد انباشته بوی ترشی خانه را برداشته
مادرش چون حرف دختر را شنفت خنده بر لب آمدش آهسته گفت
دخترم بخت تو هم وا می شود غنچه ی عشقت شکوفا می شود
غصه ها را از وجودت دور کن این همه شوهر یکی را تور کن
گفت دختر:مادر محبوب من ای رفیق مهربان و خوب من
گفته ام با دوستانم بارها من بدم می آید از این کارها
در خیابان یا میان کوچه ها سر به زیر و با وقارم هر کجا
کی نگاهی می کنم بریک پسر مغزیابو خورده ام یا مغز خر؟
غیر از آن روزی که گشتم همسفر با سعید و یاسر و ایضا ً صفر
با سه تا شان رفته بودیم سینما بگذریم از ما بقیه ماجرا
یک سری ، هم صحبت یاسر شدم او خرم کرد، آخرش عاشق شدم
یک دو ماهی یار من بود و پرید قلب من از عشق او خیری ندید
مصطفای حاج قلی اصغر شله یک زمانی عاشق من شد بله
بعد هوتن یار من فرهاد بود البته وسواسی و حساس بود
بعد از این وسواسی پر ادعا شد رفیقم خان داداش المیرا
بعد او هم عاشق مانی شدم بعد مانی عاشق هانی شدم
بعد هانی عاشق نادر شدم بعد نادر عاشق ناصر شدم
مادرش آمد میان حرف او گفت ساکت شو دگر ای فتنه جو
گرچه من هم در زمان دختری روز و شب بودم به فکر شوهری
لیک جز آنکه تو را باشد یک پدر دل نمی دادم به هر کس این قدر
خاک عالم بر سرت، خیلی بدی302 واقعا ً که پوز مادر را زدی
عشق میلاد نسبت به نگین
نه !! ، پاک تر؛ بانوی ایمان است ، مردم
نگین من زاییده ی پاییز زرد است
نگین من ساکت، ولی لبریز درد است
نگین فقط از عشق چوپان گم شدن نیست
یا این که نگین شما نگین من نیست !
نگین به فکر کودک همسایه هم هست
نگین کنار سفره های خشک غم هست
نگین من خاتون شب های کبود است
خاتون دریا ها ست، کی در بند رود است ؟
نگین من پاک است، بانوی بهار است
در عشوه های بی در و پیکر خلاصه ست ؟!
نگین من بانوی شب بو های ناز است
نه !! ، پاک تر؛ بانوی ایمان است ، مردم
شعر می میرم اگه نباشی
دست خودم نیست دل من واست می میره
دل تو دلم نیست اون روزا دل بی قراره
دست خودم نیست طاقت دوری نداره
دل تو دلم نیست وقتی دستام و می گیری
گریم می گیره وقتی از پیشم تو میری
دست خودم نیست می دونم می خوام فدا شم
دل تو دلم نیست من می خوام مال تو باشم
با تو من همیشه تو رویام بی تو من غرق تمنام
میخوام دستاتو بگیرم ببین واسه عشقت میمیرم
تو بیا همسفر من باش به فکر چشم ترم باش
میخوام همدم من تو باشی میمیرم اگه نباشی
توی قلب من همیشه جاته زندگیه من دو تا چشاته
خونه ی دلم با تو بهاره آسمون من پر از ستاره
دوستت دارم نفسم
من هر روز و هر لحظه نگرانت مي شوم كه چه مي كني !؟
تقدیم به عشقم میلاد
تقدیم به عشقم نگین