باران
بــــــــــــــــــــــــاران......
بـــــــــاران را دوست دارم، چرا که مرا به یاد تو میاندازد.
به یادتو که همانند بـــــــــــاران بر من خواهی بارید.
بـــــــــــاران را دوست دارم، چرا که حرفهایت همانند باران روی
شیشه دلم می نشیند، چرا که آوای خوش تو
را از چمنزار سرسبزیها برایم میآورد،
چرا که لحظه های آمدنت را، در گوشم زمزمه میکند؛
لحظه های نابی که در آن خورشید را گم نخواهم کرد،
حتی در آسمانی که آبی نباشد.
همان لحظه های نابی که انتظار به پایان خواهد رسید
و بهار قدم به خانه مان خواهد گذاشت و زمین لبخند خواهد زد
و خاک زنده خواهد شد
و شب تاریک بقچه سیاهش را برای همیشه جمع خواهد کرد
نظرات شما عزیزان: